محل تبلیغات شما
امروز با دوستم قرار گذاشته بودیم که با هم به خرید برویم و کمی هوا بخوریم.ساعت سه بعداز ظهر بود،دوستم زنگ خانمان را به صدا در آورد،من هم مثل فشنگ از جا پریدم و به سمت در دویدم؛صدای مادرم را از دور شنیدم که می گفت:دختر چه خبرته میخوری زمین،یکم آروم تر برو -مواظبم مامان ،من رفتم خدا حافظ در را باز کردم و با سرعت به بیرون پریدم ،بیچاره دوستم شوکه شده بود و میگفت :این کارها چیه انجام میدی ،دیگه بزرگ شدی من هم برون توجه به حرفش دستش را کشیدم و به راه افتادیم

آلاینده های زیست محیطی

هم ,پریدم ,دوستم ,شوکه ,،بیچاره ,کارها ,و به ,به بیرون ,سرعت به ,با سرعت ,و با

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها